از آداب ذبح این است که کارد مورد استفاده را حتماً تیز کنند تا حیوان زجر نکشد. همه از کارد توقع بریدن دارند. هیچ کس از کارد برای ناز و نوازش استفاده نمیکند. خداوند ویژگی بریدن را در کارد قرار داده است. اگر کارد نبرد، کارد نیست. یا آن را دور میاندازند و یا این که تیزش میکنند. هر کس میخواهد کارد بخرد، تیزی آن را امتحان میکند. کاردی که کند است، مشتری ندارد.
امّا من کاردی تیزی را سراغ دارم، با این که برای ذبح آمادهترش کردند، باز نبرید. شاید بگویید حتماً خوب تیز نشده بود. اما این طور نیست.
جریان به این صورت است که قرار شد یک پدری را خداوند امتحان کند. به او دستور داد فرزندش را قربانی کند. پدر، پسرش را در جریان گذاشت. پسر که فرزند راستین این پدر بود، اعلام آمادگی کرد. روز موعود فرا زسید. پدر، پسر را به قربانگاه برد. کارد را تیز کرد و بر گلوی فرزند کشید. اما کارد نبرید. دوباره کشید؛ اما این دفعه با قدرت و شدّت بیشتر؛ ولی کارد باز هم نبرید. دوباره آن را تیز کرد. امّا کارد حتّی جا هم بر گلوی فرزند نگذاشت ...
بله، خداوندی که بریدن را در ذات کارد گذاشته بود، حالا نمیخواست این کارد ببرد. بریدن را از آن گرفته بود. این کارد نه تنها دیگر حق نداشت ببرد، بلکه حتّی اجازه نداشت روی گلو جا بیندازد. آن قادر متعال بر مخلوقاتش احاطه دارد. هر آفریدهای در محدودهی قدرت اوست.